با سلام خدمت دوستان عزیز و گرامی
چندی بود نمی توانستم به وبلاگ سربزنم و به این خاطر کاملا سوت و کور بود وتعدادی از دوستان هم بزم گلایه کردند پس به احترام دوستان عزیز می خوام دوباره شروع کنم از اول با امید به خدای عزیز و مهربان
یا حق
دیشب غزلی سرود عاشق شده بود
با دست و دلی کبود عاشق شده بود
افتاد و شکست زیر باران پوسید
آدم که نکشته بود ، عاشق شده بود
جاتون خالی بود تو مهمونی
آقا سید الکریم سفره پهن کرده بود
کلی هم مهمون دعوت کرده بود
جاتون خالی بود ببنید تو این مهمونی چه خبر بود
جاتون خالی بود ...
نه دود بود و نه ماشین ، نه بانک بود و نه صف ، نه پول بود و نه چک ، نه دورغ بود نه غیبت
نه فحش بود و نه دعوا ، نه نامحرم بود و نه فکرش ، نه رنگ بود و نه ریا ، نه نه نه نه نه نه
عبادت بود و بندگی ، سوز و اشک ، دعا بود قرآن ، نماز بود و صلوات ، ذکر بود و ذکر بود ذکر...
آرامش کامل و مطلق فقط خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
حتی آینه هم نا محرم بود ، حتی آفتاب سوزان ، حتی خواب هم عبادت بود
از همه زیباتر آدمهای دوست داشتنی که وقتی میدیدی که جز راست نمیگن میخواستی گریه کنی
همه باهات رو راست بودن
صداقت اونقدر توشون موج میزد که میبردنت تا ته اقیانوس لطف خدا
آی خدااااااااااااااااا
چقدر دوست دارم
چقدر ازت دور بودم وقتی نبودم ، وقتی تو آدمها گم شدم ، وقتی آدمکها من رو بردن
وقتی که پول سنجش شخصیت آدمها شد
وقتی که قدرت باعث محبوبیت آدمکها شد
وقتی که عشق های زمینی پرتگاه قلبها شد
وقتی که ...
اونقدر مست آرامش شدیم که موقع وداع آروم آروم اشک میریختیم و بدون حرف و حدیثی
روی همسفران رو میبوسیدیم و خداحافظی میکردیم
و دوباره شهر ، ازدحام جمعیت ، عطر های مختلف ، لباس های ناجور و جور واجور
دود و ماشین ، چراغهای رنگارنگ و صداهای گوش خراش
کاش ...
(ممنون از آقا ادریس عزیز)